کارت دارم
یک روز صبح، وقتی بیدار شدی باید احساس کنی دیگر از او نمیترسی؛ میتوانی شمارهاش را بگیری و عربدههایش را تحمل کنی و پس از لختی سکوت، خیلی راحت بهش بگویی «خفه شو، دیگر حوصلهات را ندارم». آن روز وقتی...
View Articleسپاس
و با سپاس ویژه از سرکار خانم پری صابری که با نمایش رستم و اسفندیارشان، تصوراتمان نسبت به اسطوره و عالم اساطیر را گِل گرفتند.
View Articleعید
من بهارِ زمان کودکیهایم را بیشتر دوست دارم. زمانی که همه جمع میشدیم توی خانهی مادربزرگ و کلی ماچ و بوسه و عیدی رد و بدل میشد. زمانی که لباسهای نو چیزهای خیلی مهمی بودند و 20 تومان عیدی به اندازه...
View Articleتعادل
مردمان جالبی هستیم. در باطلمان به تعادل رسیدهایم. مثلا میرویم شلوار بخریم، مطمئنیم دارد گران میفروشد اما میخریم؛ به امید آنکه ما هم مازادش را میکشیم روی فاکتورهایی که دست مشتریانمان خواهیم...
View Articleغمها
مرد سرفه کرد و غصهها از دهانش بیرون ریخت. هراسان یکییکی جمعشان کرد؛ یکی را گذاشت روی دلش، یکی را توی قلبش، یکی را هم برانداز کرد و چپاند توی حفره خالی گوشهی ذهنش. لبخندی از جیب درآورد و چسباند روی...
View Articleمرجان
من: «مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟»علی: «مرجان».ینی یه همچین آدمیه این رفیق ما.
View Articleجامعه پزشکی
خاک بر سر این جامعه پزشکی. کلی دارو و دستور پزشکی و تحقیق وارداتی داریم که همهش رو مثل طوطی از بر اند. یک حکم اسلامی ختنه داریم که قاعدتا باید پزشکای مسلمون راجع بهش تحقیق کنن دیگه. یعنی حتی...
View Article
More Pages to Explore .....